به سامانه پرسش و پاسخ علمی دنوج خوش آمدید. با ثبت نام در سامانه و طرح پرسش جدید یا پاسخ به سوالات بی پاسخ کار را شروع کنید
سوالات علمی خود را می توانید در نسخه جدید دنوج مطرح نمایید. http://dnoj.ir/questions/
سامانه پرسش و پاسخ علمی دنوج پاسخ پرسش های علمی شما را می داند. شما در این سامانه سوالات علمی خود را در موضوعات مختلف علمی می پرسید, سپس کاربرانی که جواب سوال شما را می دانند در کوتاهترین زمان ممکن به سوال شما جواب می دهند. اینگونه هم شما که سوالی در ذهنتان شکل گرفته است به پاسخ سوال خود می رسید و هم دوستانتان که پاسخ سوالات شما را می دانند دانش خود را محک می زنند و با دیگر کاربران به اشتراک می گذارند.
سوالات,انتقدات و پیشنهادات خود درباره سامانه پرسش و پاسخ علمی دنوج را در این دسته مطرح کنید.

آیا می توان ماده را آنقدر تقسیم کرد که به غیر مادی رسید اصلا از غیر مادی هم می توان ماده به وجود آورد؟

+8 رای

آیا ماده را می توان انقدر تقسیم کرد و لی دیگه ماده نباشد مثلا یک کاغذ را آنقدر خورد کنیم تا برسیم به اتم که مادی و اتم را تجزیه کنیم تا برسیم به الکترون نوترون و پروتون و که این ها هم مادی هستند وجرم دارند حتی الکتورون که جرم بسیار کمی دارد آیا اگر این اقسیم را ادامه دهیم به جایی میرسیم که مادی نباشد؟

پرسیده شد 23 Dec 2013 در فیزیک نظری توسط bayat71mohamad (8,810 امتیاز)
بازنگری شد 23 Dec 2013 توسط سعید

4 پاسخ

+7 رای
 
بهترین پاسخ

سلام دوستان عزیز
خیر!
به جایی نخواهیم رسید! می توان گفت سوال شما بیشتر در حوزه فلسفه و ریاضی قرار دارد تا علوم تجربی ؛ اما پاسخ قطعی سوال شما این است.
ما در تقسیم ماده ، هیچگاه به جایی نخواهیم رسید ، چرا که ماده هر چقدر هم کوچک فرض شود ، از خواص لاینفکش امتداد و ذی بعد بودن است ؛ ماده دارای بعد است ( ابعاد سه گانه ، یعنی همان طول و عرض و ارتفاع ) ، هر چقدر هم تقسیم گردد و به اجزاء اتمی و کوچکتر از آن برسیم و داشتن ابعاد از خواص لا ینفک ماده است و هر چه دارای بعد باشد ، عقلا قابل تجزیه تا بی نهایت است ، اگر چه در عمل امکان پذیر نباشد. به بیان دیگر می توان گفت چون ماده دارای بعد است به هر جا برسد قابل تجزیه و انقسام است ، و با توجه به قابلیت تبدیل ماده به انرژی و برعکس ، می توان گفت انرژی هم دارای بعد است ، چون ماده ذی بعد ، امکان ندارد که از وجودی فاقد بعد بوجود آید. بنا بر این تقسیم ماده در حد خاصی متوقف نخواهد شد و به بیان فلسفی ، جزء لایتجزی باطل است. ولی اینکه فرموده اید آیا در این تقسیم پذیری ممکن است بجایی برسیم که مادی نباشد ، از دیدگاه عقل و فلسفه ، ماده و انرژی هر دو وجودی مادی محسوب می شوند ، چون هر دو دارای صفات اصلی ماده ، یعنی جرم و بعد می باشند و لذا پاسخ سوال شما منفی است. اساسا ماده و مادیات با موجودات غیر مادی از نظر صفات اصلی هیچ اشتراک و شباهتی ندارند.

پاسخ داده شد 20 Jan 2014 توسط جاوید (380 امتیاز)
بازنگری شد 15 Mar 2014 توسط جاوید

من با شما موافقم، اما نه کامل!

جناب آقای آرش اهل دل
شما فرموده اید با نظر بنده موافقید اما نه کامل!!!
دلیل اینکه کاملا با نظر بنده موافق نیستید چیست؟!!!
لطفا در ابراز نظر موافق یا مخصوصا مخالف ، با استدلال و برهان و بصورت کاملا مشروح و مستدل سخن بگویید نه با ابهام و بصورت سربسته ؛ تا بنده یا امثال بنده قادر به بررسی نظر شما بوده و در صورت معقول و مستدل بودن آن را بپذیریم یا در غیر این صورت آن را نپذیریم.
با تشکر

دوست عزیز، سوال بسیار به جا و خوبی بود. طبق سوالی که آقای bayat71mohamad ذکر کرده اند؛ آیا می توان ماده را آنقدر تقسیم کرد که به غیر مادی رسید اصلا از غیر مادی هم می توان ماده به وجود آورد؟
یعنی ایشان پاسخی می خواهند که ابعاد مادی و غیر مادی با هم مورد بررسی قرار گیرند. پاسخ مادی و فیزیکی شما درست است، من نیز با آن مخالفتی ندارم اما این پاسخ فقط با درنظر گرفتن بعد مادی داده شده است. شاید اگر متن زیر را بخوانید بهتر بتوانید متوجه منظور من شوید و معتبر تر از حرف های من باشد: :-)

پروفسور ریموند روایه از چهره های شاخص فلسفه در دنیای امروز از دانشگاه پرینستون.

آقای ریموند روایه: در میان عقاید و افکاری که دانش کنونی را دچار رکود کرده سه زمینه فکری بیشتر از سایر زمینه ها تاثیر گذاشته است:

1-انسان شناسی، مارکس
2-روان کاوی و روان شناسی، فروید
3-جهان شناسی، انیشتین

این بسیار اشتباه است که روشنفکران ما این افراد را نوآور می شمارند.

آقای روایه بعضی از دانشمندان معتقدند که آفرینش کاینات و به وجود آمدن و پراکندن سیارات محصول توفان و انفجاری بزرگ است. نظر شما در این باره چیست؟

پس باید این را هم بپذیریم که یک چاشنی انفجار، یا نوعی اتم مقدماتی و یک فضای بی کران وجود داشته که چنین حادثه عظیمی در آن رخ داده است. اینها و آن ماده اولیه کاینات به هر حال وجود داشته اند و نیازمند آفریننده ای بوده اند. اما از این مهمتر این که: سرنوشت همه پدیده هایی که بر اثر آن انفجار مهیب نخستین در فضا پخش شده چگونه قبلاً در نهاد آن جرم عظیم، معین و مشخص شده بود؟( برای مثال؛ در کتاب جهان های موازی خواندم که ماده از هیچ بوجود می آید(فیزیکی) !!) و خود آن جرم از کجا آمده و چگونه متراکم شده بود؟ می بینید که اصلاً ماده را بدون توجه به روح نمی توان تعریف کرد.

کوچکترین حرکت در روی زمین، از چنان دقت و ظرافتی برخوردار است که گویی توسط یک نفر برتر، یک عقل مقتدر و مافوق عالی رهبری می شود. آن چنان که به هیچ وجه نمی توان آن را تصادفی نامید. توجیه این امر تنها به همان طریقی که انیشتین می گفت ممکن است. یعنی قائل شدن به وجود پیرمرد. (کنایه از خداوند، قدیمی ترین موجود هستی).

تازه ترین تحقیقات علمی نشان می دهد که بافت جهان آفرینش، روحی و معنوی است و از یک فکر بسیار وسیع که در همه جای آن آثار شعور و وجدان دیده می شود سرچشمه گرفته است. دیگر کسی حق ندارد دنیا را خالی از مفهوم پندارد. تمام افکار، عقاید، تمدن و فرهنگ بشری از جهان بیرون به او می رسد. به همین دلیل هنگامیکه ما می میریم این خداوند است که به صورت یک حقیقت غیرمادی از وجود ما رخت می بندد و بعد چیزی جز مقداری خاک و گرد و غبار برجای نمی ماند.

در جهان شناسی جدید نه تنها ماده در مقابل روح نیست بلکه روح تشکیل دهنده ماده و بافت اصلی و اصلاً تنها بافت ماده است و جرم و جسم فقط شکل های ظاهری روح هستند. دنیا به شکل هایی ساخته شده که هرچه در آن هست، به وضع خود شعور کامل دارند و با هم دارای مبادلات وجودی هستند. دنیا در عین حال، مجموعاً دارای وحدت است و به این وحدت هم آگاهی دارد. همین طور از نظر علمی جهان از چیزهایی ساخته شده که صرفاً مادی و فیزیکی نیست. دانش بشری برای اولین بار البته نه از روی ضعف و ناتوانی بلکه براساس روش همیشگی خود یعنی تجربه و تحقیق اعلام می کند که وظیفه ای جز شناسایی ذات خداوندی و تجلیلات وی در پهنه کهکشان ندارد و از لحاظ بشری تمام آن کوشش باید صرف پرورش ایمان علمی و شناسایی منطقی و صحیح آفریدگار بزرگ شود.

دانشمندان پالومار ثابت کرده اند که آنچه از مفهوم خداوند در ادیان و اعتقادات عالیه، تجلی او به حساب می آید، با خصوصیات آنچه انرژی نام دارد تطبیق می کند. 2000 دانشمندان شاغل در رصدخانه پالومار، دارای ملیت و مذاهب مختلفی هستند و کسی آنها را به داشتن چنین عقایدی مجبور نکرده است. بلکه این دانش و خرد علمی آنهاست که با توجه به نتایج صد درصد علمیشان همه بشریت را به سوی ایمان به خداوند می خواند.
دوست عزیز، امیدوارم که به پاسخ خود رسیده باشید. :-)

**ببینید سرور عزیز ، آرش جان
اساسا نگاه جنابعالی به مسئله از ابتدا غلط بوده است.
هر سوال و موضوعی متناسب است با حوزه خاصی از علوم. حتی ممکن است موضوعی به لحاظ الفاظ با موضوعی دیگر مشترک باشد ، ولی اگر در دو حوزه مختلف مورد بررسی قرار گیرند ، معانی آنها از زمین تا آسمان با هم فرق کند! مثل کلمه هیولا که در حوزه فلسفه معنی خاصی دارد و مثلا در جهان فیلم و سینما چیز دیگریست! هیولی در این دو حوزه فقط اشتراک لفظی دارد نه اشتراک معنوی! یا ماده که در منطق مفهومی دارد و در فیزیک مفهومی و در فلسفه مفهومی دیگر ، که هیچکدام با هم ارتباطی ندارند!
همین عدم تمایز موضوعات مختلف و عدم توجه به اشتراک لفظی و نه معنوی و همچنین عدم توجه به دایره ای که محدوده فعالیت علوم مختلف را نشان می دهد ، باعث تجاوز علمای علوم مختلف به حوزه یکدیگر شده و متاسفانه باعث چنین سوء برداشتهایی می شود.
سرور عزیز ، اساسا موضوع فوق بیشتر در حیطه علوم عقلی و فلسفی می باشد و علم فیزیک بلحاظ محدودیت ابزار شناخت که غالبا مبتنی بر تجربه می باشد و گاهی علوم ریاضی ، اساسا صلاحیت اظهار نظر ، بصورت نفی یا اثبات را در این خصوص ندارد.
کتاب پروفسور روایه را هم بنده مفصل خوانده ام یعنی کتاب "دو هزار دانشمند در جستجوی خدای بزرگ ". ولی ایشان هم به همین صورتی که گفته ام به خطا رفته اند. ایشان در این کتاب گاهی خداوند را بصورت یک انرژی فوق العاده که از برخورد جهانهای موازی یا مختصات فضایی زمانی پدید آمده پنداشته اند! یا وجودی با قدرتی فوق العاده که در وادی از سکوت و تاریکی که قابل تشبیه به چیزی نیست بر جهان حکومت می کند یا نامی دیگر بنام وجدان کیهانی و...! در صورتی که برای کسی که اندکی با علوم فلسفی و الهیات آشنا باشد ، اساسا چنین اندیشه های مضحکی در باره خداوند ، خلاف ساده ترین اصول عقلی و بدیهی فلسفه و الهیات و علوم عقلی محض می باشد!
اساسا پاسخ یا اظهار نظر در باره سوالاتی از قبیل اینکه ماده از عدم بوجود آمده یا مسبوق به ماده دیگریست ؟ آیا تا بی نهایت قابل تقسیم است یا خیر ؟ آیا ماده و روح صورتهای مختلفی از یک وجود واحد هستند یا خیر و ماهیت مشترکی دارند یا نه؟ آیا حادث هستند یا قدیم؟ آیا ماده همان صورت متکاثف جهان ارواح است یا ...و سوالاتی از این قبیل ، بهیچ وجه در صلاحیت علوم تجربی از جمله فیزیک نیستند.
می گویند آقایی به یک مغازه آب میوه فروشی رفته بود ؛ مغازه دار لیوانها را معکوس گذاشته بود، ایشان یکی از لیوانها را به همین صورت معکوس بر داشت و گفت : آقا چرا لیوانهای شما اینجوریه؟! مغازه دار گفت : چه جوری؟ گفت اینها که نه سر دارند و نه ته !!!
اساسا نگاه فیزیک با نگاه فلسفه بسیار متفاوت است و بررسی سوالاتی از این قبیل در حیطه و محدوده علوم عقلی و فلسفی است نه علوم تجربی که بلحاظ محدودیت ابزار ، هر روز در حال تحول و تغییرند! یک روز مکانیک نیوتونی حاکم بود و الان نسبیت یا حتی نسبیت هم با برخی نظریات فیزیکدانان جدید از قبیل استفان هاوکینگ در حال تزلزل است!
چرا که ماهیت این سوالات فلسفی است دوست عزیز. مثل این می ماند که ما از نجاری بپرسیم برای دوخت یک کت شلوار برای آقایی با قد 180 سانتیمتر چقدر پارچه لازم است؟!!! البته ممکن است ایشان از دیدگاه خود نظری هم بدهد! ولی بدیهی است که نظر او تا چه حد نا معقول و غیر تخصصی خواهد بود! چرا که اساسا پاسخ به این سوال در حیطه تخصص و نحوه دیدگاه او نیست!
نظریه وحدت وجود عرفا و فلاسفه که قهرمان آن عارف بی همتا ، محیی الدین عربی در جهان اسلام بوده و شواهدی از آن در آیینهایی نظیر برهمایی و تائوئیسم هم دیده می شود ، هرگز بدین معنی نیست که روح کلی در جهان مجسم شده و بصورت ماده و گاهی روح و... ظاهر شده است و اینها همه یکی هستند!!! اساسا نظریه وحدت وجود ، نظریه ای چنان پیچیده و مغلق است که بسادگی قابل هضم نمی باشد ؛ ولی انچه مسلم است آن است که این نظریه هرگز بدین معنی نیست که جهان روح واحدی دارد که بصورت ماده هم ظاهر شده و گاهی بصورت روح ظاهر می شود! معنی دقیق تجلی و وحدت وجود غیر آن است که شما یا برخی علمای فیزیک برداشت کرده اید. بقول شیخ شبستری
حلول و اتحاد اینجا محال است
که در وحدت دویی عین ضلال است
یا
چون نور که از شمس جدا هست و جدا نیست
عالم همه آیات خدا هست و خدا نیست!
برای شناخت بیشتر وحدت وجود که از عالی ترین اندیشه های بشری است می توانید به کتب مختلفی از جمله اصول و مبانی عرفان نظری استاد یزدان پناه ، مبانی عرفان نظری دکتر سعید رحیمیان و کتاب محیی الدین عربی دکتر جهانگیری و کتاب صوفیسم و تائوئیسم اثر پروفسور توشیهیکو ایزوتسو مراجعه فرمایید تا روشن شود که خلط نمودن این مباحث تا چه اندازه ما را از حقیقت دور خواهد نمود! چنانچه مایل به ادامه بحث بودید از طریق ایمیل در خدمت حضرتعالی هستم
با تشکر**

عجب بحث سنگینی
یکم سطح پایین صحبت کنید بفهمیم چی میگید
ولی در کل صحبت های برادر جاوید رو بهتر می فهمم و بیشتر قبول دارم

مجمد جان از لطف و عنایت جنابعالی متشکرم امیدوارم همواره موفق و سلامت باشید

دوست عزیز شما فیزیک و کلا علوم تجربی رو برای پاسخ دادن به سوالات خاصی مثل تقسیم ماده قبول ندارین, و فلسفه رو برای پاسخ دادن ترجیح میدین البته این درسته که هر چیزی باید کار تخصصی خودشو بکنه اما به نظر شما اگه فیزیک و همین علوم تجربی ماده رو تا اینجا یعنی نوترون پروتون یا حتی کوارک ها پیدا نمیکردن آیا فلسفه به تنهایی به کمک ما میومد و باعث درک ما از جهان میشد؟؟؟
فلسفه خوبه و به مباحثی که علم فعلا پاسخی مطمئن براش پیدا نمیکنه جواب هایی میده , من به شخصه فلسفه رو دوست دارم ولی جایی که بخوام از چیزی مطمئن باشم از علم استفاده میکنم و اگه هنوز علم به اونجا نرسیده باشه فلسفه خوبه , در واقع ما از جهان هستی خیلی کم میدونیم و چون راهی برای اون پیدا نمیکنیم به فلسفه پناه میبریم. ممکنه روزی بیاد که علم هم به خیلی از گفته های فلسفه رو تایید کنه اما بهتره برای درک جهان با یه چیز مطمئن جلو بریم.

آقای جاوید، سلام
بله همان گونه که متذکر شدید، پاسخ و تفکر بنده با پاسخ و تفکر شما بسیار متفاوت است.
امروزه علوم آنقدر پیشرفت کرده اند که هر عالمی در حوزه و معلومات خود سخن می گوید؛ اما باید یادآوری کنم که دانشمندان، همگی به وجود یکدیگر نیاز دارند و شاید هیچکدام در فقدان دیگری نمی توانست به علوم امروزی دست پیدا کند. مثال های خوب و جالبی بود برای درک مفهومی و فیزیکی پاسخ شما، اما من هنوز کمی با پاسخ شما مخالف هستم؛ برای مثال (چون جناب Zinter پاسخی با یک منبع معتبر درخواست کردند):
(لطفا با دقت بخوانید چون مفسران قرآن کریم بسیار در تفسیر صحیح آن دقت می کنند.)
سبح لله ما فی السماوات و الأرض و هو العزیز الحکیم: هر چه در زمین و آسمان هاست همه به تسبیح و ستایش یکتا خدایی که مقتدر و حکیم است، مشغولند (سوره حدید/ آیه 1)
یسبح لله ما فی السموات و ما فی الأرض له الملک و له الحمد: هرچه در زمین و آسمان هاست همه به تسبیح و ستایش خدا مشغولند که ملک هستی و ستایش عالم برای اوست (سوره تغابن/ آیه 1)
سبح لله ما فی السماوات و ما فی الأرض و هو العزیز الحکیم: هرچه در زمین و آسمان هاست همه به تسبیح و ستایش یکتا خدای که مقتدر و حکیم است مشغولند (سوره حشر/ آیه1)
سبح له ما فی السموات و الأرض و هو العزیز الحکیم: و آن چه در آسمان ها و زمین است همه به تسبیح و ستایش (اوصاف) جمال و جلالش مشغولند و اوست یکتا خدای مقتدر حکیم(سوره حشر آیه 24)
و ان من شیء إلا یسبح بحمده و لکن لا تفقهون تسبیحهم: و هیچ موجودی نیست جز آن که ذکرش تسبیح و ستایش حضرت اوست ولیکن شما تسبیح آنها را فهم نمی کنید (سوره اسراء/ آیه 44)
انا سخرنا الجبال معه یسبحن بالعشی و الاشراق و الطیر محشوره کل له اواب: ما کوه ها را مسخر ساختیم که شامگاهان و بامدادان نیایش می کردند و پرندگان را گرد آوردیم که همه به سوی او بازمی گشتند
کل قد علم صلاته و تسبیحه؛ هر کدام از اینها کوهها، درختها، مرغها، انسانها و هر موجودی که تسبیح می کند به تسبیح خود آگاه است، به نماز خود آگاه است
اگر که جهان امروز آلبرت انیشتین را قبول دارد: قرآن، کتاب جبر یا هندسه یا حساب نیست بلکه مجموعه ای از قوانین است که بشر را به راه راست، راهی که بزرگ ترین فلاسفه از تعریف آن عاجزند، هدایت می کند.
فکر کنم همه ی ما به این کتاب آسمانی اعتقاد داشته باشیم، تنها کتابی که دچار تحریف نشده است.
منطقی می پرسم؛ اتم را فرض کنید، چگونه یک اتم می تواند به تسبیح بپردازد و از تسبیح و ثنای خود آگاهی داشته باشد؟ شما می توانید قبول کنید؟ ما خود نیز از اتم تشکیل شده ایم، پس چگونه دارای روح متعالی هسیتیم؟ این روح کجای ما قرار دارد؟ چگونه روح ما و ارواح دگر از هم متمایز می شوند؟ آیا می توانید قبول کرد که طبق مذکوراتتان روح در نهاد کائنات و آدمی وجود ندارد و هیچکدام آگاه نیستند؟ پس یک مثال و سوال دیگر:
شاید خبر کشف جالب یک ژاپنی به نام ماسارو ایموتو را خیلی وقت پیش شنیده باشید؛ ایشان در مورد آب و تاثیرپذیری و هوشیاری آن را مورد بررسی قرار داده است. طبق کشفیاتشان، اگر افکارات پیرامون آب مایع، قبل از یخ زدن، متوجه آن شود، مثبت یا منفی، در تشکین بلور آب بسیار موثر است؛ با افکار یا القا های مثبت، بلور آن منظم و با افکار یا القا های منفی، بلور آن به صورت نامنظم تشکیل می شود. ما چه قانونی را می توانیم جهت توضیح چنین پدیده ای بیاوریم و چگونه می توانیم کمیت های ممکن را اندازه گیری کنیم؟
ما در درک بسیاری از پدیده ها حقایق عاجزیم؛ مثلا این که اعضای بدن ما همگی روزی به حرف خواهند آمد(اشتباه نشود؛ روز رستاخیز).
برای همین است که نظرتان را قبول ندارم. بله، دوباره یادآور می شوم که تشریحات شما بسیار قابل احترام بودند، اما از نظر فیزیکی، همان طور که در پیام قبل هم گفتمه ام، همه می دانیم که خطا ها روزانه در چنین علومی تصحیح می شوند، اما قرآن کتابی بدون خطا است. حال اگر شما اگر اطلاعاتی دارید که حرف های مرا رد می کند، خوشحال می شوم که بنده ، یکی از کاربران سایت علمی دنوج، محترمانه متوجه اشتباه خود شوم و دیگر کاربران نیز متوجه حقیقت شوند. ممنون، آقای جاوید. :-)

در ضمن، متذکر شوم که علومی بی سابقه در قرآن کریم ذکر شده است که تا کنون و از این به بعد هم ما از وجود بسیاری از آن ها آگاهی نداریم.

این جا کسی منکر درک شعور موجودات نیست شما چطور از درک و شعور که یک چیز غیر مادی است نتیجه گرفتید که با تقسیم پی در پی ماده به غیر مادی رسیدید

**جناب آرش اهل دل و همچنین جناب zinter
از سخنان شما دوستان عزیز ، کاملا واضح است که متاسفانه هیچ التفاتی به عرایض بنده نفرموده اید!
جناب zinter اساسا مسئله ، مسئله ای نیست که به دلخواه خود بخواهیم از طریق فلسفه آن را حل کنیم یا از طریق علوم تجربی و ریاضی و... و حکایت گزینش فلسفه توسط بنده ، برای رسیدن به پاسخ این سوالات ، بهیچ وجه این نیست که بنده بدون هیچ دلیل خاصی و بقول معروف عشقم کشیده باشد و فلسفه را برای پاسخگویی به این سوالات برگزیده باشم !!! هرگز.
برادر عزیز
بنده نه فلسفه را بر علوم تجربی و ریاضی ترجیح می دهم و نه بر عکس ! اساسا حرف بنده چیز دیگری بود که متاسفانه حضرتعالی بدلیل عدم التفات و عنایت به عرایض قبلی بنده ، بر داشت دیگری از آن نموده اید!
سرور ارجمند! فلسفه و علم هر کدام در جای خود ارزش خاص خود را دارند و هیچکدام را نمی توان بر دیگری ارجحیت داد ، ولی هر کدام هم رسالتی خاص خود دارند که تقاضای پاسخگویی به سوالاتی که در حیطه هر کدام از اینها نباشد ، تقاضا و در خواستی نا معقول خواهد بود ( امیدوارم متوجه عرایض بنده شده باشید).
دوست عزیز
سخن شما مانند این است که شخصی از دوستش بپرسد آنزیمهای کبدی در بدن چه نقشی دارند؟ بعد دوستش با توجه به دانش پزشکی به او جوابی در این خصوص بدهد. سپس ایشان بگوید خوب تو برای پاسخ دادن به سوال بنده ، دانش پزشکی را برگزیده ای !!! و علم پزشکی را بر مثلا دانش نجوم ! ترجیح داده ای!!!
بنظر شما حرف ایشان نا معقول نیست؟!!! این چه حرف مضحک و غیر منطقی است؟!!! بدیهی است که اساسا نوع سوال ماهیتی دارد که فقط دانش پزشکی قادر به دادن پاسخ قطعی به آن است نه نجوم و فیزیک و ...( لطفا دقت بفرمایید).
سرور عزیز اگر شما از من بپرسید که اجزاء اتم شامل چه چیزهایی می گردد و بارهای مثبت و منفی آن به چه ذراتی مربوط می شود؟ مسلم است که اینجا بنده به شما از طریق فلسفه جواب نخواهم داد!!! چون اصلا ربطی به فلسفه ندارد و در حوزه دانش فیزیک است ! حالا ممکن است کسی بگوید خوب شما برای پاسخ دادن به این سوال فیزیک را بر فلسفه ترجیح دادید! این چه حرفی است دوست عزیز؟! خوب باید این کار را می کردم ! چون ماهیت سوال ماهیتی دارد که به فیزیک مربوط می شود نه فلسفه!!!
در باره سخنان حضرتعالی هم همین مسئله صادق است. اساسا ماهیت این سوال بگونه ای است که باید فلسفه را برای پاسخگویی به آن برگزید نه فیزیک و ...
ثانیا هر کدام از این علوم ما را به شناخت یا یقینی که فراخور حال همان دانش است می رساند. شما هرگز وحدت واجب الوجود یا ازلی و ابدی بودن او یا تجرد روح یا قاعده امکان اشرف یا محال بودن اعاده معدوم و... را با فیزیک نمی توانید ثابت کنید ، چون اصلا در دایره فیزیک نیست! این فلسفه است که عقل ما را در این موارد به یقین می رساند ، آنهم نه یقین نسبی و ناقص ، بلکه یقین کامل و غیر قابل تردید ( بر عکس آنچه شما تصور کرده اید! ) و فرموده اید فلسفه پاسخهایی به این سوالات داده است!
اتفاقا یقین و اطمینانی که از فلسفه حاصل می شود ، البته در مواردی که مستقیما به حوزه آن مربوط می شود کاملا قطعی و یقینی است ( بر خلاف پندار جنابعالی ) ؛ چرا که فلسفه برای اثبات موضوعات خود از بدیهیات اولیه عقلی کمک می گیرد که غیر قابل تشکیک و تردیدند. بر عکس علوم تجربی و فیزیک که بیشتر به تجربه و آزمون و خطا تکیه دارند. مثلا دیروز معتقد بودند که نور ماهیتی موج مانند دارد و امروز می گویند از ذراتی بنام فوتون تشکیل شده و فردا ممکن است چیز دیگری بگویند.
اتفاقا نقص ابزار شناخت در علوم تجربی که متکی به حس و تجربه و آزمون است ، باعث می شود که بر عکس علوم عقلی ، یقین آور و مطمئن نباشند ( دقیقا بر عکس آنچه شما می پندارید و می گویید علوم تجربی شما را به یقین می رسانند و اطمینان ! )
برای همین است که در هر عصری ممکن است متحول شده و قوانین آن تغییر یابد ؛ مثل قوانین نیوتون که به وسیله انیشتین به چالش کشیده شدند یا نسبیت انیشتین که برخی موارد آن با یافته های جدید دانشمندان فیزیک متزلزل گردیده است. شما اگر به تاریخ یافته ها و اکتشافات علوم تجربی نگاه دقیقی بیندازید خواهید دید که بر خلاف تصور جنابعالی بسیاری از یافته های علوم تجربی بهیچ وجه یقین آور و اطمینان بخش نیستند.
مثلا نظری افکنید به نظریات دانشمندان از چند صد سال پیش تا کنون در خصوص ذرات بنیادی ماده! ببینید چقدر دچار تغییر و تحول و ابطال و اثبات گردیده است! ولی تقسیم بندی فلسفه را در خصوص مواد ثلاث وجوب و امکان و امتناع ببینید ! همان چیزی که دو هزار سال پیش بوده ، اکنون هم هست و چند هزار سال بعد هم خواهد بود! چرا؟ چون ابزار شناخت در فلسفه متکی به بدیهیات عقلی غیر قابل تردید و غیر قابل تغییر می باشد.
آری علوم تجربی امتیازی که دارند آن است که در شناخت اجزاء طبیعت نگاهی جزئی و دقیق دارند و نه قطعی و یقین آور.
و اما جناب آرش اهل دل!
دوست عزیز نیاز داشتن علوم به یکدیگر ، غیر از تجاوز به حریم یکدیگر است! این دو موضوع را با هم ممزوج نفرمایید!
ماهیت موضوعات فلسفی و روش شناخت در آن بگونه ای است که نمی توان در آن بجای استفاده از عقل و بدیهیات عقلی از تجربه و حس کمک گرفت. لذا یافته های این دو دانش هم متفاوت می باشد. آری علوم با یکدیگر تعامل و اصطکاک دارند ، ولی این هرگز بدین معنا نیست که بتوانند در موضوعات اصلی یکدیگر دخالت نموده و به اظهار نظر بپردازند! مسئله تجرد روح یا اینکه آیا ماهیتی مادی دارد یا خیر یا آیا حادث است یا قدیم و... اساسا در حیطه دانش تجربی نیست !
علم فیزیک رسالت و تواناییهایی دارد که مختص خودش می باشد و نوع مسئله یعنی تجرد روح و اینکه نوع ارتباط جهان ارواح با ماده چگونه است و... ماهیتی صدر در صد فلسفی و متافیزیکی دارد که نباید این دو را با هم مخلوط نمود.
رسیدن به پاسخ چنین سوالاتی از طریق علوم تجربی مثل فیزیک ، دقیقا مانند همان مثالی است که عرض نمودم! مانند آن است که بخواهیم از طریق علم مکانیک کشف کنیم که ترشحات کیسه صفرا در بدن چه کاری انجام می دهد؟!!! ببینید این کار چقدر نا معقول و کودکانه است!!!
آن وقت میشود بفرمایید مباحث ما چه ربطی به آیات قرآن داشت؟!!! دوست عزیز همیشه سعی کنید هر علمی را در دایره خودش مورد بررسی قرار دهید. خود علامه طباطبایی که بزرگترین مفسر قرآن بودند ، علی رغم دانش بیکران در خصوص فلسفه ، به هنگام تفسیر آیات قرآن ، هرگز دانش فلسفه را در اثبات مسائل تفسیری مداخله نمی دادند. بحث ما در خصوص اثبات یا پاسخ به مسائلی بود که در حوزه فلسفه و فیزیک مطرح می شوند ؛ شما آیات قرآن را به چه مناسبتی اینجا مطرح نموده اید ؟!!!! آیاتی که هیچ ربط منطقی به قضیه ما ندارند!!! آری ، قرآن کتابی مقدس و غیر قابل تحریف و تردید است ؛ ولی بحث فعلی ما در خصوص رسیدن به پاسخ سوالاتی است که ارتباط مستقیمی با آیات قرآن ندارد و اگر هم داشته باشند ، برای بررسی دقیق آیات قرآنی ، باز هم نیازمند تحلیل این آیات از طریق علوم عقلی و نقلی هستیم.
ضمنا عذر بنده را بپذیرید، بعنوان یک برادر کوچک از لحاظ معنوی ، در خواست دارم که به انشاء کلمات دقت بیشتری معطوف دارید ؛ کلماتی مانند معتبر که " موتبر " نوشته اید! یا حوزه که با ض نوشته اید، "حوضه" !!!
در خواست بنده از جنابعالی و همچنین جناب zinter ، بعنوان شخصی که شاید از لحاظ سنی جای پدر یا برادر بزرگتر شما باشد این است که سعی کنید به مطالعات و معلومات خود وسعت و عمق ببخشید و از کانالیزه بودن اجتناب نمایید. مطالعات خود را گسترده ، متنوع و عمیق نمایید و در موارد ابهام و اشکال حتما به اساتید متبحر همان رشته خاص مراجعه فرمایید تا دچار جهل مرکب نشوید ؛ این دقت نظر و عمیق نگریستن به مسائل ، شامل انواع علومی که مورد تحقیق و مطالعه شما خواهند بود می شود ، مانند فلسفه ، عرفان ، تفسیر ، تاریخ ، فیزیک ، نجوم ، ادبیات و ...
به هر حال گمان می کنم توضیحات حقیر در این خصوص کاملا مستدل ، کافی و وافی بود و اگر به عرایض بنده با تامل و دقت توجه فرمایید ، یقین دارم که نیاز به توضیح اضافی دیگری نخواهد بود؛ چنانکه مایل به ادامه بحث بودید از طریق ایمیل خود در خدمتتان خواهم بود
سلامت و موفق باشید
خدا نگهدار**

آقای جاوید. بنده تنها یک چیز می گویم؛ سوالی که جناب bayat71mohamad پرسیدند؛ بله ، همان طور که گفتید مربوط به علم فیزیک می شود، اما نه منحصرا، بلکه همه می دانیم که پایه ی علم فیزیک، ریاضیات است و ریاضیات نیز مربوط به منطق و ادراک و استدلال می باشد؛ پس آنچه که بنده گفته ام، مربوط به منطق است، باور بفرمایید که استدلال های منطقی همه قابل اثبات شدن با مجموعه قرارداد هایی که ما انسان ها در ریاضی و علوم مختلف برای درک منطقی رویداد ها و حقایق تعریف کرده ایم، هستند، هرچند دانشمندان امروز ما در اثبات آن ناتوان باشند. پس بنده که آیات قرآن را به کار گرفتم، به این دلیل بود که مجموعه علومی بی سابقه در آن یافت می شود و توصیه هایی که دانشمندان بعد ها بدان دست پیدا میکنند. در مورد اصراری هم که به استفاده از علم فیزیک برای پاسخ سوال دارید باید بگویم که علم فیزیک هنوز یک علم بسیار ناقص است در واقع همه ی علوم همین گونه اند و هر روز فرضیه ای بر اساس گمان به آن ها افزوده می شود؛ پس بهتر است برای اثبات یک حقیقت همه ی پاسخ ها را در تمامی حوزه های علمی به خصوص منطقی (و ریاضی) مورد بررسی قرار دهیم تا به پاسخ محکم تر و قابل پردازش تر دست پیدا کنیم. همچنین جای آن است که بگویم، دانشمندان این کره ی خاکی نیز با یکدیگر اختلاف نظر های زیادی دارند و تمامی عرایضشان محترم است و هر کدام دلیل منطقی برای خود می آورند، پس هیچ کدام سعی نمی کند تا دلایل خود را بر دیگری تحمیل کند. هر کدام که خطایی کند دیگری با درنظر گرفتن ارزش تلاش های آن دانشمند در دستیابی به آن حقیقت، تلاش می کند تا محترمانه اشتباهات و یا نواقص نظریات دانشمند دیگر را برطرف کند. دید دانشمندان نیز یک دید با تعصب نیست. درمورد متذکراتتان نیز ممنون. تلاش می کنم تا ابتدا بیشتر به درس های اولویت بندی شده ی خود برسم تا علوم دیگر، چون همین درس ها پایه ی آینده ی روشن ما خواهند بود.
با تشکر، آقای جاوید. :-)

چیزی که مهم است این که از دو راه یقینی امکان نداره جواب های متفاوت بیاید فلسفه علمی است که بر پایه بدیهیات اولیه بنا میشه ولی فیزیک این طور نیست مثلا میگن آب توی 100 درجه بجوش میاد بعدش میگن نه آب خالص در 100 درجه بجوش میاد بعد دوباره می گن نه آب خالص در فشار یک اتمسفر بعد ش هم معلوم نیست ولی فلسفه بر پایه بدیهیات بنا میشه نه بر اساس فرض و آزمایش پس اگه با فلسفه بشه در هر علمی به سوالات پاسخ داده بشه قابل قبول هست حتی علم پزشکی و ...

**ای بابا !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
آقای آرش اهل دل؟!!!!!!!!!!!!! واقعا مرا مایوس نمودید!!!
بعد از این همه توضیح مفصل !!! تازه شما می گویید بنده برای پاسخ دادن به این سوال ، دانش فیزیک را انتخاب کرده ام و اصرار دارم که از طریق این دانش به این سوال پاسخ دهم؟!!!!!
من کجا چنین چیزی گفتم؟!!!! بر عکس ، تمام اصرار بنده در کلیه پاسخهایی که دادم بر این بود که این سوال ماهیت فلسفی دارد و باید از طریق فلسفه به آن پاسخ داد. یک بار دیگر تمامی پاسخهای قبلی بنده را ( خصوصا اولین پاسخ را ) با دقت نگاه کنید!!!
من یقین دارم که حتی نگاهی بسیار سطحی هم به عرایض بنده نیفکنده اید!!!! چه رسد به اینکه آنها را با دقت و عمیق خوانده باشید!!!
در ضمن ، اینکه فرموده اید دانشمندان جهان ، نظرات مختلف و متفاوتی دارند و همه آنها هم در عین اختلاف نظر با هم ، منطق خاص خود را دارند! عمق سطحی نگری و بی اطلاعی شما دوست عزیز را از قواعد منطقی و عقلی نشان می دهد !
برادر عزیز ، منطق متکی به یک سری اصول جهان شمول و کلی و بدیهی است که در تمام زمانها و مکانها و ملیتهای مختلف ، یک چیز واحد را می گوید. پس امکان ندارد که مثلا نظر من و شما در عین اینکه دو نظر ضد هم باشد ، هر دو منطقی هم باشد! حرف شما مانند آن است که کسی بگوید
4=2+2و شخص دیگری بگوید 7=2+2 و شما بگویید بسیار خوب ، اینها هر کدام برای خود منطقی دارند و هر دو هم ممکن است صحیح بگویند!!! بنظر شما این حرفی معقول و منطقی است؟!!!
دوست عزیز منطق فقط از گزاره عقلی صحیح حمایت می کند و آن یک چیز است ، نه چند چیز مختلف و متضاد!!! ممکن نیست منطق و عقل سلیم هم از 2+2=4 حمایت کند و هم از 2+2=7 و هم از 2+2=11 ! گزاره صحیح و معقول و منطقی ، فقط یک چیز است و بقیه گزاره ها بدلیل عدم برخورداری از روش صحیح منطقی و برهان مستدل عقلی بدون هیچ تردیدی غلط می باشند.( لطفا دقت فرمایید).
حرف شما همان حرف نادرست و کودکانه ای است که در جامعه ما شیوع یافته و می گویند هر کسی عقیده اش برای خودش محترمه و منطقی!!! بله ممکنه برای خودش محترم باشه ، ولی امکان ندارد که عقاید مختلف در عین اختلاف و تضاد با هم ، همه هم مورد تایید عقل سلیم و منطق استوار باشند!
آری دوست عزیز ، برهان و منطق صحیح و عقل سلیم ، در خصوص پدیده ای واحد ، فقط نظری واحد دارد نه نظراتی مختلف و متضاد که در عین تناقض و اختلاف ، ( بقول جنابعالی) همه آنها هم منطقی باشند!!! ( به این جمله اخیر خوب دقت کنید).
خدا نگهدار خدا نگهدار خدا نگهدار!
محمد جان از طریق ایمیل در خدمت شما هستم موفق باشید**

دوست عزیز و سرور گرامی
آرش جان
سلام
امیدوارم حالتان کاملا خوب باشد
برادر عزیز ، اگر در آخرین پاسخم ، جسارتی از سوی بنده نسبت به جنابعالی بعمل آمد ، خواهشمندم که عذر بنده را بپذیرید و از سر تقصیراتم بگذرید.
من به شما دوست عزیز فوق العاده ارادت دارم و از اینکه جوانی کنجکاو و دانشمند هستید که بدنبال کشف حقیقت می باشید ، بسیار خوشحال و خرسندم.
پاسخ اخیر بنده را هم اگر بی ادبانه بود امیدوارم که مورد عفو و بخشش قرار دهید، آخر جای تعجب بسیار بود که پس از توضیحات مفصل ، شما فرموده بودید که بنده فیزیک را برای پاسخ دادن به این سوال برگزیده ام!!! ( در صورتیکه بنده بارها و طی مثالهای متعدد عنوان نموده بودم که تنها فلسفه می تواند عهده دار پاسخگویی به این سوال و سوالاتی از این قبیل باشد نه فیزیک و علوم دیگر ).
بگذریم؛ بنده هم امیدوارم بتوانم از معلومات و از همه مهمتر از اخلاق پیامبر گونه و روح بزرگ شما چیزهای فراوانی بیاموزم.
خواهش می کنم اسائه ادب بنده را ببخشید و حقیر را مورد عفو خود قرار دهید.
موفق و سلامت باشید
اگر بنده را قابل دانستید ، از طریق ایمیل شخصی خود در خدمت جنابعالی خواهم بود
[email protected]

دعوا سر چیه !!!!
به نظر من اصلا بینهایتی وجود نداره تا بشه یک ماده رو بینهایت بار تقسیم کنیم . به نطر من نه ماده و نه فضا رو نمیتوان تا بینهایت تقسیم کنیم . و این دو تا کوچکترین مقدار خودشونو قطعا دارند. البته دلیل دارم.

آقای جاوید اولا از اینکه این بحث ها پیش میاد خوشحالم چون باعث رشد فکری و پی بردن به اشتباهات هرکسی میشه البته امیدوارم بحث ها هدف دار باشه و هدفش بالا بردن دانش و آگاهی باشه نه اثبات اینکه حتما من راست میگم یا شما راست میگی.
شما فرق علم تجربی و فلسفه رو در چی میدونید؟
شما میدونید هر روز در دنیا در مورد کشفیات دانشمندان که خیلی هاشون هم نتیجه میدن اخبار میشنویم و اگه توی علم تجربی چیزی اثبات بشه احتمال تغییرش خیلی کمه حداقل تا مدتها اگه کسی چیز جدیدی پیدا نکنه همه اونو قبول دارن و شاید همیشه همونطور بمونه مثل دو ضرب در دو اما توی فلسفه ابزاری استفاده نمیشه و از روی حرف زدن به نتیجه میرسن و این جا همه چیز دست عقل بشره (عقل بشر که خطا های زیادی داره) و نه از روی محاسبات و حساب کتاب که قابل ثبت کردنه , شما قبول دارید که توی بچه گی دنیا براتون طور دیگه بوده و الان طور دیگه بهش نگاه میکنین؟ چون عقلتون رشد کرده دنیا براتون عوض شده در حالی که دنیا همونه شما عوض شدین فلسفه هم به همین شکل تغییر میکنه , در ضمن چشم من سعی میکنم بیشتر مطالعه کنم در واقع همیشه اگه فرصتی داشته باشم مطالعه میکنم من اینو میدونم تک تک ما تا زمانی که زنده ایم نیاز به مطالعه داریم چون هر چقدر هم بدونیم بازم کم میدونیم.
لطفا اگه خواستید جواب بدید مختصرتر باشه ممنون میشم.

از توضیحاتتان و همچنین حوصله ای که برای رفع ابهامات بنده به کار بردید، متشکرم.

خیلی مشتاقم تا دلیل آقای محمدی را درمورد عدم وجود بی نهایت در تقسیم ماده، بدانم.

آقای Zinter سخنانتان زیبا و منطقی بود و مثال بسیار زیبایی آورده اید، می توان تقریبا گفت همه چیز در علم جهان ما متغیر است و مانند معادله ای چند مجهولی! انسان هیچگاه به کمال مطلق دست پیدا نخواهد کرد و این یکی از حکمت ها در خلقت انسان است. همه ی ما می توانیم به یکدیگر برای نزدیک شدن به کمال و بهره بردن از آنچه برای فردایمان فراهم گشته است، کمک کنیم، شاید یکی از فواید این نقص در انسان همین باشد؛ همبستگی و یکدلی برای رسیدن به آنچه که نهاد همه ی ما انسان ها انتظارش را می کشد!

من کلا به وجود بینهایت اعتقاد ندارم چه بعد کاهشی و چه بعد افزایشی اون (لفظ دیگه ایی پیدا نکردم ) چون در صورت معتقد بودن به آن بسیاری از دانسته هام با منطق جور در نمیاد در ضمن اصلا علم نیازی به وجود بینهایت نداره . اگه بینهایت رو قبول داشته باشیم آشنا ترین پدیده ها که اکنون براحتی با آن کنار میایم آنقدر گنگ و نا آشنا میشوند که هیچ کس جوابی برای ان نخواهد داشت . یکی از این پدیده ها حرکته ؛ اگه بینهایت وجود داشته باشه باید هیچ حرکتی توی طبیعت اتفاق نیافته .

آقای محمدی امکان دارد که کمی بیشتر توضیح دهید؛ چون کاملا متوجه منظورتان نمی شوم

من یه سوال ازتون میپرسم :بین دو عدد 1و2 چند عدد میتونه قرار بگیره . یاصلا من اگه اعشار 1/999999999رو تا بینهایت ادامه بدم هیچ وقت به دو نمیرسم یا اگه 10به توان منفی999999999رو تا بینهایت ادامه بدم هیچ وقت به صفر نمیرسم اگه این مساله رو تو حرکت در نطر بگیریم پس هیگاه نمیتوانیم از یک سانتدمتر به یک سانیمتر و یک نانو متر برسیم و هصلا اجازه حرکت در طبیعت از میان میرود. پس باید یک فاصله کوچک وجود داشته باشد که کمتر از اون صفر باشه واین یعنی اجازه حرکت از یک واحد به واحدی دیگر.

بحث بسیار جالبی است. به نظر من حتما باید آن را به صورت یک سوال مطرح کنید تا دیگر کاربران نیز دلایل خود را ذکر کنند. مثال و حرف شما بسیار تامل برانگیز است؛ اما به نظر من مثلا یک ماشین که می خواهد توقف کند، تمامی این اعداد را در مورد سرعت پیدا می کند، با این مثال شما من نیز کمی به شک افتادم و به فکر فرورفتم، اگر برایتان وقت گیر نیست، امکان دارد بیشتر توضیح دهید؟ انگار یک خلا ایجاد شد. لطفا حتما بحث را به صورت یک پرسش در آورید. با تشکر. بسیار مشتاقم تا بیشتر در مورد آن بدانم و دیگران نیز شرکت کنند. باز هم تشکر.

توضیح بیشتر اگه بخوام بدم اینه که به نطرم بیهایت ها دارای مشکل هستن و اصلا نباید جایی توی طبیعت داشته باشن بسیاری از پدیده ها و تفکرها با وجود بینهایت جور در نمیان.

**سلام دوستان عزیز
اگر چه بهیچ وجه قصد نداشتم که مجددا مزاحم اوقات عزیزتان گردم ، ولی با توجه به مطالب اخیری که عنوان نموده اید ، لازم دانستم برای آخرین بار نکاتی را متذکر شوم. بدلیل طولانی بودن عرایضم آنها را در دو قسمت عنوان می کنم.
بخش اول
اگر چه آقای zinter امر فرمودند که سخنان بنده حتی الامکان کوتاه و مختصر باشد ، ولی با توجه به اینکه می بینم علی رغم توضیحات نسبتا مفصل ، مشروح ، مستدل و مبرهنی که تا کنون عنوان نموده ام ، با کمال تاسف و تعجب ، هنوز هم عنایت و التفات حتی کوچکی به عرایض حقیر نفرموده اید و لذا اشکالات ایشان و سایر دوستان همچنان بقوت خود باقی است! و همچنین با توجه به ماهیت سوال و نحوه تفکر و نگاه دوستان به این موضوعات ، اساسا مختصر نمودن مطالب بهیچ وجه امکان پذیر نمی باشد ، لذا لازم دانستم که درخواست نمایم ، علاوه بر مطالعه با حوصله ، دقیق و عمیق عرایض و پاسخهای قبلی بنده ، به آخرین پاسخ حقیر ( که تفصیلی بودن آن اجتناب ناپذیر است) ، هم التفات ویژه ای بفرمایید.
از محتویات مطالب دوستانی که در این موضوع پاسخهایی نوشته اند ، بخوبی آشکار است که متاسفانه شما دوستان عزیز ، حتی با الفبای فلسفه هم آشنایی مختصری ندارید!
علی رغم اینکه بارها عنوان نموده ام که براهین فلسفی خالص ، مبتنی بر اصول بدیهی عقل نظری هستند که در هیچ زمان و مکان و ملیتی قابل تردید و تغییر نمی باشند ( بدلیل اتکا به علوم حضوری غیر قابل تردید ) ، باز هم برای چندمین بار دوستانی مانند آقای zinter یا آرش اهل دل فرموده اند که قوانین عقلی ممکن است تغییر کنند ، چنانکه ما در کودکی جهان را طوری می دیدم و الان گونه ای دیگر می بینیم!!!
جناب zinter ، بنده که بارها فرق اساسی فلسفه و علوم تجربی را عرض نموده ام! فرق اصلی این دو نوع دانش آن است که فلسفه مبتنی است بر بدیهیات اولیه عقل نظری ( خصوصا فلسفه اسلامی ) ولی علوم تجربی متکی هستند بر آزمون و تجربه و نگرش با حواس پنجگانه و استنتاج قضایا از این طریق.
رمز خطا پذیری علوم تجربی هم همین است. جالب آن است که فرموده اید در فلسفه از راه حرف زدن به نتایجی می رسند! ( بهتر بود می فرمودید از راه گفتن اراجیف و بافتن آسمان و ریسمان به یکدیگر به نتایجی تخیلی و غیر قابل اطمینان می رسند! )
و از طرف دیگر فرموده اید که در فلسفه بر خلاف علوم تجربی ابزاری وجود ندارد! دوست عزیز! این چه سخن نپخته ای است که می گویید؟!!! مهمترین ابزار فلسفه عقل است ، چه ابزاری مطمئن تر و نیرومندتر از عقل! آنهم نه عقل جزئی و مشوب به اقسام خطا و اشتباه ، بلکه بدیهیات عقلی که امکان وجود خطا در آنها صفر است.
بروز خطا و اختلاف برخی مکاتب فلسفی ، بدلیل وجود خطا در بدیهیات اولیه عقلی نیست ، بلکه در ترتیب و شکل قضایای منطقی است که آن هم ناشی از بروز مغلطه است که باز هم توسط عقل نظری ، البته با رعایت دقیق قوانین علم منطق ، کاملا قابل اصلاح می باشد.
دوستان عزیز ، نوع نگرش شما به جهان و بروز اختلاف در آن ( مثلا در زمان کودکی و در زمان حال ) مربوط به قضایای ثانویه فلسفی یا حتی این هم نه ، مربوط به اختلاف دید تجربی و حسی و حتی تخیلی شما به طبیعت و جهان پیرامونتان و تغییر سطح معلومات شما ( آنهم معلومات تجربی و نه عقلی خالص ) می گردد ، نه مربوط به بدیهیات اولیه عقلی که در جمیع ازمنه و امکنه و ملل و نحل مختلف ، چیزی واحد و غیر قابل تردید و تشکیک و تغییر است ( خواهشمندم خوب دقت فرمایید ).
سروران عزیز! آنچه شما گمان می کنید متغیر است ، نوع نگاه افراد به جهان و محیط پیرامونشان و برداشتهایی می باشد که ناشی از تفکرات و نگرشهایی است که امکان ورود تخیل و مغلطه و بروز خطا در ترکیب قضایای عقلی در آن وجود دارد ، نه قواعد عقلی و بدیهیات اولیه عقل نظری!
مثلا نحوه ترتیب قیاس که اگر خطایی در آن رخ دهد ، مربوط به مغلطه در شکل قیاس است نه ناشی از تغییر و تزلزل بدیهیات اولیه عقلی ( لطفا باز هم خوب دقت فرمایید ) از این روست که دوست عزیز جناب zinter گمان کرده اند اگر در کودکی دید متفاوتی به جهان داشته ایم و اکنون نگاهی دیگر ، ناشی از قابل تغییر بودن قوای عقلی و قوانین عقل نظری است!!!
با مثالی قضیه را روشن نمایم. فرض کنید کسی بگوید در اتاق باز است. ( صغرای قضیه) و سپس می گوید باز نوعی پرنده است ( کبرای قضیه) ، پس نتیجه می گیریم ، در اتاق ، نوعی پرنده است!
نتیجه گیری غلطی که در اینجا بوجود می آید ناشی از مغلطه ای است که در ترکیب قضیه منطقی رخ داده ( یعنی اشتراک لفظی کلمه باز در دو مورد ) ، نه ناشی از بروز خطا در بدیهیات اولیه عقلی.
قانون علیت یکی از قوانین عقلی و فلسفی است که دهها هزار سال پیش همین بود و صدها هزار سال بعد هم با همین قوت و استحکام ، بدون کوچکترین تغییری همین خواهد بود ، در آفریقا حاکم است و در آسیا حاکم و در اروپا همچنین. بر عکس قوانین علوم تجربی که بدلیل ماهیت آنها که غالبا بر تجربه بشری و آزمون و خطا بنیان نهاده شده و در زمانی دور یا نزدیک قابل تشکیک یا تغییر خواهد بود.
یک بار اتم را اتم می دانستند ، بمعنای " نشکن " و غیر قابل تجزیه ، ولی با شکافت اتم در قرن اخیر ، اساس این نظریه فرو ریخت ، شما اگر نگاهی حتی سطحی به تاریخ علوم تجربی بیندازید ، بخوبی متوجه خواهید شد که در طی حتی چند قرن اخیر ، نظریات دانشمندان علوم تجربی چه در عرصه فیزیک یا در عرصه سایر علوم تجربی و... چندین بار دچار تغییر و تحول اساسی شده اند و قوانینی که چندین سال حاکم بودند ، از پایه فرو ریخته و جای خود را به قوانین یا فرضیاتی کاملا جدید داده اند!
مگر مواردی که تا حد زیادی وابسته به علوم ریاضی باشند ، چرا که علوم ریاضی نزدیکی بسیار زیادی به علوم عقلی محض دارند.
حتی در طی کمتر از پنجاه سال ، نظریه نسبیت انیشتین با توجه به نظریات جهان شناسی و فیزیکی دانشمندان جدید ، نظیر استفان هاوکینگ ، دیگر جزمیت و تقدس خود را تا حد زیادی از دست داده است!
ولی اصل علیت، اصل عدم اجتماع نقیضین در پدیده واحد و ... که ماهیت خالص عقلی و صد در صد فلسفی دارند ، تا آدم آدم است و عالم عالم است ، محکم و استوار خواهند بود و غیر قابل تردید و تزلزل.
اساسا نوع قوانین و بدیهیات عقلی بگونه ایست که امکان خطا و اشتباه هم در آنها غیر قابل تصور است.
اگر شما دوستان عزیز رابطه عمیق فلسفه و سایر علوم را می دانستید ، متوجه بودید که اگر قوانین و اصول اولیه و بدیهی عقل نظری فرو ریزد ، دیگر سنگ روی سنگ بند نمی شود و کاخ عظیم دانش بشری ( از هر نوعی که باشد) که مبتنی بر همین اصول اولیه عقل نظری است ، در یک آن فرو خواهد ریخت. و اما راز این خطا ناپذیری و جزمیت و عدم تغییر و تحول در بدیهیات علوم عقلی و فلسفی ، ناشی از اتکاء آنها به علوم حضوری است که بدلیل ماهیتشان غیر قابل تشکیک و تردیدند ، ولی چرا؟ درک این مطلب نیاز به مقدمات گسترده و فراوانی دارد که بدون فراگیری حضوری در نزد اساتید فلسفه ، غیر قابل درک می باشد.**

**ادامه پاسخ بنده
مشکل شما سروران گرامی و همچنین جناب آقای محمدی بلبان آباد ، ناشی از موردی است که عرض می نمایم.
برای ورود به هر دانشی لازم است که از مسیر صحیح وارد شد وگرنه ممکن است برداشتهای بسیار غلطی از آن علم گردد که نه تنها دید نا صحیح ، بلکه حتی وارونه ای از آن علم به ما بدهد. مثل بر داشت همین دوست عزیز از مفهوم بی نهایت. شبهه ایشان در خصوص حرکت هم چیز تازه ای نیست که توسط ایشان مطرح شده باشد ، بلکه شبهه ای است که قرنها پیش توسط زنون و فلاسفه دیگر ، عنوان شده است و در فلسفه اسلامی هم بخوبی پاسخ داده شده است. ( رجوع فرمایید به کتاب مقالات فلسفی و شرح منظومه استاد مطهری و همچنین کتاب آموزش فلسفه مصباح یزدی و کتاب نهاد نا آرام جهان اثر دکتر عبدالکریم سروش ) که اگر کتب مذکور را با دقت و تامل مطالعه فرمایید ، یقین دارم که تمامی شبهات شما در خصوص مفهوم بی نهایت و همچنین مواردی که در خصوص حرکت عنوان نمودید ، به بهترین نحوی حل خواهد شد و کاملا مجاب خواهید گردید. بنده بجهت جلوگیری از اطاله کلام از عنوان نمودن آنها در اینجا خود داری می نمایم.
اشتباه دوستانی نظیر آقای بلبان آباد هم ناشی از همین است. غیر متناهی در این خصوص ، غیر متناهی بالقوه است ( از نوع غیر متناهی که در ریاضیات عنوان می شود ) نه غیر متناهی بالفعل ، شما هر عددی را فرض کنید هر چقدر هم بزرگ باشد ، باز هم می توانید عددی بیشتر از آن فرض کنید ، همان طور كه در خط و در هر كمیتی و در امثال اینها ما فرض می كنیم كه غیر متناهی هست ، ولی غیر متناهی بالقوه. مثلا ما این خط را كه الان امری است متناهی ، می گوییم بصورت غیر متناهی قابل انقسام است ؛ معنای غیر متناهی در اینجا یعنی اینكه اگر ما این خط را به دو نیم فرض كنیم باز آن نیمش قابل انقسام به دو نیم است و باز هر نیم قابل انقسام به دو نیم است. این برمی گردد به فرض ذهن ما ، ولی واقعیت خارجی یك امر متصل واحد است. واقعیت خارجی امر متصل واحد است ، ولی امر متصل واحدی است كه قابلیت انقسامات ذهنی غیر متناهی را دارد. آن واقعیت خارجی نمی تواند الان غیر متناهی اجزاء باشد ، یك غیر متناهی محدود نمی تواند بالفعل نا محدود باشد.
در مورد تقسیم ماده هم باید گفت جناب آقای بلبان آباد! از دوحال که خارج نیست ، یا ماده قابل تجزیه تابی نهایت است ، یا بجایی می رسد که غیر قابل تجزیه است. درست عرض نمی کنم؟
بسیار خوب اگر بجایی برسیم که ماده غیر قابل تجزیه باشد ، خلاف حکم بدیهی عقل سلیم است ، چرا که ماده به هر جا برسد ، دارای ابعاد سه گانه طول و عرض و ارتفاع است و چیزی که دارای بعد باشد ، عقلا تا بی نهایت قابل تجزیه است و این تقسیم پذیری هرگز متوقف نخواهد شد ( به عبارت دیگر جزء لایتجزی باطل است) ، چرا که ماده ذی بعد هرگز نمی تواند از چیزی پدید آید که فاقد بعد باشد! پس تقسیم پذیری ماده به هر جا برسد ، چون باز هم دارای ابعاد سه گانه است و داشتن ابعاد ، لازمه اش ترکیب از اجزاء است ، باز هم قابل تجزیه خواهد بود ، لذا هیچ چاره ای نداریم که بپذیریم که عقلا ، تقسیم ماده در حد خاصی متوقف نخواهد شد و فرض دوم باطل است.
بعنوان خاتمه عرایض طولانیم باز هم تاکید می نمایم که برای ورود به مباحث کلامی و فلسفی مقدمات و شرایط خاصی لازم ، بلکه واجب است که محال است فقط با مطالعه صرف حاصل گردد ، بلکه نیاز به چندین سال فرا گیری حضوری نزد اساتیدی حاذق و متبحر دارد و اساسا جمیع متفکرین علوم عقلی به این مسئله واقف و معترفند که کسب علوم عقلی ، بدون استاد مجرب و کارکشته ، تقریبا از محالات است ، پس ادامه مباحثه با شما سروران گرامی ، با توجه به عدم وجود چنین تمهیدات و شرایطی ، اگر تا قیام قیامت هم ادامه یابد ، متضمن کوچکترین فایده ای نخواهد بود .
ورود به مباحث فلسفی و کلامی ، مانند هر فن و دانش دیگری ، بلکه لازمتر و واجبتر از هر علمی ، نیاز به مقدمات مفصلی دارد که بدون تحصیل آن مقدمات و شرایط ، اگر سالها هم به مطالعه صرف و بدون تامل و تعمق و مراجعه به اساتید متبحر این فن بپردازید ، تنها آب در هاون کوبیدن است و بس. مثلا بنده که با زبان فرانسه کوچکترین آشنایی نداشته و حتی با الفبای آن بیگانه هستم ، اگر سالیان متمادی هم کتابی به زبان فرانسه در دست بگیرم و به عباراتش نگاه کنم ، کوچکترین نکته ای از آن نخواهم آموخت ، مگر از راه اصولی وارد شده و از محضر استادی حاذق و متبحر ابتدا با الفبای آن آشنا شوم و سپس بتدریج با کلمات و عبارات آن و...
فلسفه هم چنین است ، علت اغلب انکارها و سوء برداشتها و... عدم آشنایی صحیح و دقیق با مفاهیم عمیق و ظریف فلسفی از قبیل بی نهایت ، علیت ، وجود ، ماهیت ، وجوب و امکان ، حدوث و قدم ، ازلی و ابدی ، جوهر و عرض ، وحدت و کثرت ، و... است که باعث سوء برداشت و بدنبال آن انکار بسیاری از حقایق می گردد.
از محتوای پاسخهای دوستان هم کاملا واضح است که مشکل ایشان از همین سوء برداشتها ناشی شده است نه چیز دیگر.
باز با ذکر مثالی این مطلب را بیشتر توضیح می دهم. ( و قس علی هذا ).
اگر شما حتی از غالب خداپرستان هم بپرسید که خداوندی که می گویند ازلی و ابدی است یعنی چه؟
آنها به شما پاسخ خواهند داد که یعنی از اول بوده و تا بی نهایت زمان دیگر هم خواهد بود!!!
در صورتیکه پاسخ آنها صد در صد غلط است! اساسا خداوند زمانمند نیست که ما بخواهیم واژه یا مفهوم ازلیت و ابدیت را با چنین برداشتی برایش اثبات کنیم !!! که یعنی او از اول بوده و تا آخر هم خواهد بود!
و اساسا بکار بردن چنین عباراتی ، یعنی خدا از اول بوده یا تا آخر خواهد بود ، برای وجودی که زمانمند نیست ، صد در صد غلط است ! بلکه کاربرد چنین واژه ها و مفاهیمی برای وجود خدا ، بدون آنکه خود متوجه باشیم او را محبوس در حصار زمان نموده و از مقام وجوب به امکان تنزل می دهد و او را در ردیف سایر موجودات ممکن قرار خواهد داد ؛ چون وجود زمانمند ، یقینا ممکن است نه واجب ! اگر هم در پاره ای متون دینی یا فلسفی به چنین توصیفاتی در مورد خدا بر می خوریم ، از ناچاری و محدودیت قالب الفاظ برای بیان بعضی حقایق نامحدود است نه چیز دیگر. این مثال را عنوان کردم که عرض نمایم بسیاری از مفاهیم فلسفی و کلامی و دینی ، حتی برای خدا پرستان هم غلط تفهیم گردیده چه رسد به مادیون و...! و همین دلیل بر آن است که غالب مردم اعم از خدا پرست یا مادی و حتی برخی از فلاسفه و علما و دانشمندان نظیر آقای راسل ، اساسا تصور و برداشت صحیحی از مفاهیم ظریف و دقیق اعتقادی و فلسفی ندارند و همین تصور نا صحیح ممکن است احیانا باعث سوء برداشتهای غلط بلکه مضحک گردیده و در نهایت به انکار و الحاد بینجامد. راه ورود به مباحث عقلی ، مسیر مشخص و روشنی دارد که همان فرا گیری صحیح علوم عقلی از نزد اساتید حاذق و مجرب و درست اندیشیدن و صحیح تحلیل نمودن ماده و شکل قیاس و بطور کلی روش منطقی صحیح در ترتیب دادن اجزاء مختلف برهان و صحیح تصور نمودن مفاهیم مختلف فلسفی و بدنبال آن برداشت منطقی از این قضایا و کاربرد عقلایی آنهاست.
اگر با دقت لازم به گفته های بنده التفات فرمایید ، اذعان خواهید نمود که بنده نه دفاع نا معقولی از حریم فلسفه نموده ام و نه آن را جایگزین علومی مانند فیزیک نموده ام و نه تعصبی نا معقول در مورد آن بخرج داده ام!
حرف بنده فقط این است که هر سوالی را باید متناسب با حوزه ای که مربوط به آن می شود پاسخ داد. سوال فیزیکی ، پاسخ فیزیک را می طلبد و سوال فلسفی پاسخ فلسفه را می طلبد و سوالهای دیگر هم به همین صورت.
باز هم عاجزانه تمنا دارم که به پاسخهای قبلی بنده در این خصوص توجه و عنایت کافی بفرمایید تا برای چندمین بار ، شبهات تکراری خود را مطرح نفرمایید !!! چنانکه آقای بلبان آبادی چنین نموده اند! بنده طی پاسخهای قبلی و پاسخ اخیر با شرح و تفصیل لازم ، و بصورتی کاملا معقول و مستدل ، پاسخ شبهات دوستان را داده ام ولی با کمال تعجب ، دوستان عزیز باز برای چندمین بار شبهات و اشکالات خود را مطرح نموده اند که کاملا مشخص است که هیچ توجه و عنایتی به عرایض دوست کوچک خود ننموده اند!!!
چون اطمینان دارم اگر فقط قدری با تامل و حوصله ، عرایض بنده را ملاحظه می فرمودید ، با توجه به براهین و استدلالات معقول و منطقی که با نگاهی منصفانه ، غیر قابل تردید و تشکیک می باشند و با ذکر انواع مثال آنها را با دقت تبیین نمودم ،کاملا مجاب می شدید. ولی بدلیل اینکه کم لطفی فرموده و توجهی به عرایض بنده نمی فرمایید ، اطمینان دارم علی رغم توضیحات مفصل و مستدلی که عرض نموده ام ، باز هم شاهد طرح همان شبهات و اشکالات تکراری خواهم بود!
به هر حال امیدوارم از اینکه مصدع اوقات شما دوستان عزیز گردیدم ، بنده را عفو فرمایید. اگر عنایت و توجه کافی به کلیه عرایض حقیر در این خصوص بفرمایید ، اطمینان دارم که بهیچ وجه نیازی به توضیحات اضافی دیگر و پاسخی جدید نخواهم بود و بشرط اینکه کلیه پاسخهای بنده را با دقت کافی و رعایت انصاف و بی طرفی کامل ملاحظه فرمایید ، اذعان خواهید فرمود که عرایض بنده در این خصوص کاملا مستدل ، مبرهن ،کافی و وافی می باشد.
موفق و سلامت باشید
خدا نگهدار**

سلام آقای جاوید
این طور معلومه که اولا شما روی این موضوع که میتوان بینهایت بار ماده رو تقسیم کرد انکاری میکنید ما میخوایم نظراتمون رو به اشتراک بذاریم و در آخر نتیجه معقول و منطقی ای بگیریم که تمام شبهات رو بر طرف کنه وجای هیچ سوالی باقی نمونه .
دوما متاسفانه شما علم فلسفه رو مقدم بر فیزیک میدونین . من علم فلسفه رو بی ارزش نمیشمارم ولی فلسفه به نطر من پاسخی برای مسائل ارائه نمیده م همیشه بیشتر به نقد و بررسی مشکلات میپردازد وبیشتر مشکلات رو به تناقض مبکشونه فلسفه به تنهایی نمیتونه به این مسائل و مشکلات جواب بده .
فلسفه باید در دل فیزیک به ان مسائل جواب بده . درسته ما توی بیشتر مسائل بدون اینکه خودمون متوجه بشیم با قوانین فلسفی به جواب میرسیم .
ما بالاخره میدونیم که هر آنچه در طبیعت اتفاق میافته از هیچ طریقی قبل انکار نیست و موجودیت آن بر اساس حواس 5گانه ما به اثبات رسیده است عقل براساس این حواس به نتایج و جواب میرسه . البته ما به ناچار مجبوریم که از طریق حواس 5گانه به تفکر بپردازیم . مسلئلی مثل پیوستگی ، حد، انتها ، بینهایت و مسائل دیگر از نظر تئوری و ذهنی میتوانند وجود داشته باشند وحتی بصورتی منطقی قابل بیان و توضیح دادن هستن اما در طبیعت قطعا باید به گونه ای دیگر باشد مثلا پدیده حرکت که برای ما کاملا آشنا هستش با قبول کردن بحث بینهایت موجودیت خودش رو از دست میده.توضیحات بیشتر در این خصوص رو در قسمتهای بالاتر داده م مراجه کنید:

به نظر من این دلیل نمیشه که چون علم فلسفه ویا هر علم دیگه ای تاکنون جوابی برای مساله ای نداشته دیگر میبایست از آن دست کشید چه بسا قوانینی که در علوم مختلف وجوددارند اما تماما اشتباه باشد و تنها جواب برخی مسائل محدود را در بربگیرند .
ما به ناچار مجبوریم با توجه به طبیعت و جست وجو در آن به جواب برسیم همه چیز متعلق به طبیعت است و هر آنچه که اتفاق می افتد نیز طبیعی است چس لفظ ماورا طبیعه نیز غلط است، طبیعت هر طور که خواسته با ما رفتار کرده است اما در نظامی منطقی حال چه حقیقت خود را برایمان آشکار کرده باشد یا غیر آن را ما در مقابل آن ناچاریم و آنچه که ما از ان ادراک میکنیم و یا به عبارتی او خود را به ما نشان داده ما مجبور یم بر اساس پدیده های آن ودر حوضه ادراک خود به جواب ها برسیم .
در شبهه ای که من طرح کرده ام و جنابتان میفرمایید قبلا نیز مطرح بوده است . نکته این است که بر اساس انچه که گفتم
،حرکت در طبیعت خواه نا خواه اتفاق میافتدو جزئ لاینفک که چه عرض کنم بلکه کل طبیعت هستی را در رگرفته است . ما کاری نداریم علم فلسفه یاهر علم وقانون دیگری چه میگوید ما علت مشکل ایجاد شده را میخواهیم مشکلی اساسی که به جوابی اساسی نیاز دارد . برطبق این پدیده ی حرکت که ما مجبور به پذیرفتن حقیقت آنیم نباید بینهایتی برای فضا در کار باشد این مطلب ساده و آشکار و غیر قابل انکار است حال هر علمی هرچه بگوید . ماده نیز باید در اتدازه ای فاقد بعد شود واین خلاف منطق نیست اگر چنین نباشد ماده ویژگی" اندازه " خود را از دست خواهد داد و پارامتر اندازه تبدیل به چیز غریبی خواهد شد. من مثالی را میاورم که نظر شما را در موردضرورت ذی بعد بودن مفاهیم تغییر میدهد: در علم ریاضی عبارت 3x2 یا(3ایکس به توان 2)یک جمله درجه دو است که بر اساس طعریف چیزی منطقی است توان دو را بر میداریم سه ایکس نیز چیزی است منطقی اما با حذف متغییر ایکس شما هیچ تعریفی از خود سه نخواهید داشت مگر به کمک یک متغییر دیگر

+6 رای

سلام
پاسخ این پرسش قطعی نیست. چون دانشمندان همچنان در حال کشف ذرات زیر اتمی جدیدی هستند.

پاسخ داده شد 26 Dec 2013 توسط مهندس پورنگ (26,950 امتیاز)

سوال من هم همین است هر چقدر ماده جدید یا همون ریز اتمی كشف كنیم به غیر ماده میرسیم من كه فكر نمیكنم

+3 رای

دوست عزیز، سوال بسیار به جا و خوبی بود. طبق سوالی که آقای bayat71mohamad ذکر کرده اند؛ آیا می توان ماده را آنقدر تقسیم کرد که به غیر مادی رسید اصلا از غیر مادی هم می توان ماده به وجود آورد؟
یعنی ایشان پاسخی می خواهند که ابعاد مادی و غیر مادی با هم مورد بررسی قرار گیرند. پاسخ مادی و فیزیکی شما درست است، من نیز با آن مخالفتی ندارم اما این پاسخ فقط با درنظر گرفتن بعد مادی داده شده است. شاید اگر متن زیر را بخوانید بهتر بتوانید متوجه منظور من شوید و موتبر تر از حرف های من باشد: :-)

پروفسور ریموند روایه از چهره های شاخص فلسفه در دنیای امروز از دانشگاه پرینستون.

آقای ریموند روایه: در میان عقاید و افکاری که دانش کنونی را دچار رکود کرده سه زمینه فکری بیشتر از سایر زمینه ها تاثیر گذاشته است:

1-انسان شناسی، مارکس
2-روان کاوی و روان شناسی، فروید
3-جهان شناسی، انیشتین

این بسیار اشتباه است که روشنفکران ما این افراد را نوآور می شمارند.

آقای روایه بعضی از دانشمندان معتقدند که آفرینش کاینات و به وجود آمدن و پراکندن سیارات محصول توفان و انفجاری بزرگ است. نظر شما در این باره چیست؟

پس باید این را هم بپذیریم که یک چاشنی انفجار، یا نوعی اتم مقدماتی و یک فضای بی کران وجود داشته که چنین حادثه عظیمی در آن رخ داده است. اینها و آن ماده اولیه کاینات به هر حال وجود داشته اند و نیازمند آفریننده ای بوده اند. اما از این مهمتر این که: سرنوشت همه پدیده هایی که بر اثر آن انفجار مهیب نخستین در فضا پخش شده چگونه قبلاً در نهاد آن جرم عظیم، معین و مشخص شده بود؟( برای مثال؛ در کتاب جهان های موازی خواندم که ماده از هیچ بوجود می آید(فیزیکی) !!) و خود آن جرم از کجا آمده و چگونه متراکم شده بود؟ می بینید که اصلاً ماده را بدون توجه به روح نمی توان تعریف کرد.

کوچکترین حرکت در روی زمین، از چنان دقت و ظرافتی برخوردار است که گویی توسط یک نفر برتر، یک عقل مقتدر و مافوق عالی رهبری می شود. آن چنان که به هیچ وجه نمی توان آن را تصادفی نامید. توجیه این امر تنها به همان طریقی که انیشتین می گفت ممکن است. یعنی قائل شدن به وجود پیرمرد. (کنایه از خداوند، قدیمی ترین موجود هستی).

تازه ترین تحقیقات علمی نشان می دهد که بافت جهان آفرینش، روحی و معنوی است و از یک فکر بسیار وسیع که در همه جای آن آثار شعور و وجدان دیده می شود سرچشمه گرفته است. دیگر کسی حق ندارد دنیا را خالی از مفهوم پندارد. تمام افکار، عقاید، تمدن و فرهنگ بشری از جهان بیرون به او می رسد. به همین دلیل هنگامیکه ما می میریم این خداوند است که به صورت یک حقیقت غیرمادی از وجود ما رخت می بندد و بعد چیزی جز مقداری خاک و گرد و غبار برجای نمی ماند.

در جهان شناسی جدید نه تنها ماده در مقابل روح نیست بلکه روح تشکیل دهنده ماده و بافت اصلی و اصلاً تنها بافت ماده است و جرم و جسم فقط شکل های ظاهری روح هستند. دنیا به شکل هایی ساخته شده که هرچه در آن هست، به وضع خود شعور کامل دارند و با هم دارای مبادلات وجودی هستند. دنیا در عین حال، مجموعاً دارای وحدت است و به این وحدت هم آگاهی دارد. همین طور از نظر علمی جهان از چیزهایی ساخته شده که صرفاً مادی و فیزیکی نیست. دانش بشری برای اولین بار البته نه از روی ضعف و ناتوانی بلکه براساس روش همیشگی خود یعنی تجربه و تحقیق اعلام می کند که وظیفه ای جز شناسایی ذات خداوندی و تجلیلات وی در پهنه کهکشان ندارد و از لحاظ بشری تمام آن کوشش باید صرف پرورش ایمان علمی و شناسایی منطقی و صحیح آفریدگار بزرگ شود.

دانشمندان پالومار ثابت کرده اند که آنچه از مفهوم خداوند در ادیان و اعتقادات عالیه، تجلی او به حساب می آید، با خصوصیات آنچه انرژی نام دارد تطبیق می کند. 2000 دانشمندان شاغل در رصدخانه پالومار، دارای ملیت و مذاهب مختلفی هستند و کسی آنها را به داشتن چنین عقایدی مجبور نکرده است. بلکه این دانش و خرد علمی آنهاست که با توجه به نتایج صد درصد علمیشان همه بشریت را به سوی ایمان به خداوند می خواند.
منبع: http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=مارکس&SSOReturnPage=Check&Rand=0

پاسخ داده شد 5 Mar 2014 توسط آرش اهل دل (7,750 امتیاز)
0 رای

با سلام حضور کلیه دوستان عزیز و گرامی.
ترجیح میدم که رک و صریح باشم تا اینکه در لفافه نظرم رو بگم. از اونجایی که عاشق فلسفه هستم و در این پست مطالبی فلسفی رد و بدل شده بود جذب این پست شدم و تهییج شدم که ثبت نام کنم و این حقیر هم نظرم رو به جمع نظرات دیگر دوستان اضافه کنم چون از تبادل نظر لذت می برم.
مطالعه زیاد داشتم و تفکر هم زیاد و چیزی که تا الان از فلسفه دستگیرم شده یه چیزی هست شبیه بازی با کلمات، و یه جورایی هم کاری که خودم الان دارم انجام میدم رو بازی با کلمات میدونم منتها برمبنای قواعد و اصول خاصی.
یکی از بزرگترین اشتباهات بشر تکیه بر بدیهیات بی چون چرا بوده که بمرور زمان و کسب تجربه فهمیده که هرچی اتکاش به بدیهیات بی چون و چرا کمتر باشه بیشتر برد میکنه. زمانی چرخش خورشید دور زمین برای تمامی افراد بشر جزو بدیهیات بود. ولی الان این چیز بدیهی بیشتر شبیه جک هست. برای هزاران سال منطق ارسطویی بر تفکر بشر حاکم بود که می گفت یک چیز یا درست هست یا نادرست ولی از زمانی که بشر منطق فازی رو کشف کرده متوجه شده که میتونه بعضی چیزها هم درست و هم نادرست باشه (توصیه می کنم کتاب تفکر فازی رو مطالعه کنید). از دوست خوبمون جاوید عزیز که خشت اولش رو گذاشته روی بدیهی بودن 1+1=2 می پرسم که اگه این قانون بدیهی هست و نیازی به دلیل نداره آیا کسی مثل راسل فرد احمقی بوده که برای اثبات اون نشسته و 200 صفحه مطلب نوشته تا اینکه این نکته به قول شما بدیهی رو ثابت کنه؟
اگر فلسفه به قول شما گزاره های قطعی و یقینی بی چون و چرا داره چرا همین الانش بین فلاسفه اختلاف نظر هست؟ همه اونها هم ادعا میکنن که بر مبنای اصول عقلی استدلال کردن؟ اگه اندکی با فیزیک کوانتوم آشناییت داشته باشید خواهید دید که در فیزیک کوانتوم خیلی از همین قوانین و اصول بدیهی عقلی و فلسفی نقض میشه مثل این که یک چیز در آن واحد میتونه هم باشه و هم نباشه.
شنیدم مکتبی در فلسفه هست که روی معنی تاکید داره. یعنی اینکه توی فلسفه قبل از اینکه قدم از قدم برداری اول باید ثابت کنی که گزاره و عبارتی رو که بکار می بری معنی دار هست یا نه وگرنه در صورت بی معنی بودنش اصلا جای هیچ بحثی وجود نداره.
این کاملا مسلم هست که برای رسیدن به جواب یک سوال به یک پست چند خطی تو یک سایت اینترنتی نمیشه اکتفا کرد. اینکه چند خط واسه یه سوال بنویسیم و ادعا داشته باشیم که جواب نهایی و کامل اون سوال رو دادیم به نظرم راه ثوابی نیست.
نگاه از بالا به پایین در جوابگویی هم برخورد خوبی نیست. تنها ادعایی که میتونیم داشته باشیم اینه که بگیم نظر من در این مورد مثلا اینه تا مونده نظر دیگران چی باشه. همیشه باید درصد کمی خطا هرچند کوچک برای نظرات افکار باورها و اعتقاداتمون در نظر بگیریم. من از جمله «احتیاط شرط عقله» این برداشت رو میکنم که «این فرض رو می پذیرم که شاید من اشتباه کنم هر چقدر هم که اصولم از نظر خودم صددرصد بدیهی و عقلانی باشه».
و اما در مورد اصل سوال: من این سوال رو اینطور تعمیم میدم که آیا میشه از تقسیم یک چیز به ضد اون چیز رسید؟ این سوال مثل اینه که بپرسی آیا میشه از تقسیم یک سیب به ضد سیب رسید؟ یا این سوال که آیا میشه از تقسیم محبت به نفرت رسید؟ و به نظرم قبل از هر چیز باید اول معنی تقسیم رو مشخص کنیم و بعد معنی چیز و ضد چیز رو مشخص کنیم و بعد معنی تقسیم یک چیز رو مشخص کنیم. و قبل از هر چیزی باید حوزه معنایی که سوالمون رو در اون حوزه داریم مشخص میکنیم معلوم کنیم. اگر سوال ما از نظر فلسفی هست باید فیلسوفان با کلمات و معانی فلسفی بهش جواب بدن و اگه سوالمون مربوط به حوزه علم و فیزیک هست باید دانشمندان با روشهای خاص خودشون به ما جواب بدن. و لازمه این کار هم اینه که ما به اون حوزه ای که داریم سوال میکنیم آشنایی و اشراف داشته باشیم تا بتونیم جواب فیلسوفان و یا دانشمندان رو بفهمیم و متوجه بشیم.
چون از نظر فلسفی خودم رو در اون حد نمیدونم که بخوام واردش بشم پس در این مورد حرفی نمی زنم و دوستان رو ارجاع میدم به گفته های جاوید عزیز ولی اگر از دید فیزیکی منظور نظر باشه تا اون جایی که من میدونم از نظر فیزیکی نمیشه چیزی رو تا بی نهایت تقسیم کنی چون هر چیز فیزیکی و به تعبیری مادی یه حد نهایت داره به نام حد پلانک که از اون نمیشه کوچک تر کرد. مثلا کوچکترین حد فاصله مکانی رو میگن فاصله پلانک که کوچک تر از اون بی معنی هست از نظر فیزیکی و یا اینکه کوچک ترین فاصله زمانی ممکن زمان پلانک هست. این یعنی اینکه ماده رو در فیزیک و از نظر علم فیزیک نمیشه تا بی نهایت تقسیم کرد. اساسا در علم و مخصوصا فیزیک دانشمندان همیشه از بی نهایت بیزار و گریزان بودن و اولین اصلی که برای خودشون در تبیین طبیعت قرار دادن دوری از بی نهایت هست. مثلا رسیدن به صفر مطلق نیزا به انرژی بی نهایت داره و ممکن نیست. رسیدن به سرعت نور نیاز به انرژی بی نهایت داره و ممکن نیست. در ریاضیاتی هم که برای تبیین طبیعت بکار می برن هرجا که به بی نهایت برمیخورن اون رو بعنوان یه نقطه مبهم و ایراد در نظر میگیرن که باید حل بشه و برطرف بشه. یه جورایی دانشمندان از مطالعه طبیعت به این نتیجه رسیدن که طبیعت از برخورد با بی نهایت بیزاره و همیشه ازش دوری میکنه. مثلا در مرکز یه سیاهچاله به بی نهایت برمیخوریم و برای همین نمیتونیم بگیم اونجا چه خبره و چه اتفاقی می افته. تمرکز جرم بی نهایت در حجم صفر. البته از دید فیزیک کوانتومی این حجم صفر در نظر گرفته نمیشه بلکه یه حجم خیلی کوچیک نزدیک به صفر در نظر گرفته میشه که اینجوری از شر بی نهایت میشه خلاص شد.
یه جورایی با نظر دوستمون که گفته باور داره که بی نهایت یه توهمه و وجود فیزیکی نداره هم موافق هستم. البته من از آخرین نتیجه تحقیقات علم فیزیک اطلاع صد در صد ندارم و همونطور هم که گفتم احتیاط شرط عقله. در پایان خوشحال میشم که از نظر دیگر دوستان مطلع بشم.
پیروز باشید

پاسخ داده شد 28 Nov 2015 توسط هیچ (100 امتیاز)
بازنگری شد 28 Nov 2015 توسط هیچ

پرسشهای مرتبط

...